بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰: شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود خواستم رنگی بگردانم عنان ناله بود کس نیامد محرم راز نفس دزدیدنم ورنه این شمع خموش از دودمان ناله بود جوش دردم نونیاز بیقراری نیستم در خموشی هم سرم بر آستان ناله بود از فسون عشق حیرانم چها خواهم کشید گر کشیدم ناوکت از دل کمان ناله بود با تظلم پیشگان خوش باشد استغنای عشق شیشه گر بر سنگم آمد امتحان ناله بود یاد آن محمل طراز ی های گرد بیخودی کز دلم تا کوی جانان کاروان ناله بود سوختن کرد اینقدر آگاهم از احوال دل کاین سپند بی نوا مهر زبان ناله بود حسرت دیدار نیرنگی عجب درکار داشت هرقدر دل آب شد آتش به جان ناله بود شوخی اظهار ما از وضع خود شرمنده نیست گوش سنگین ادافهمان فسان ناله بود اینقدر ای محمل آرا از دلم غافل مباش روزگاری این جرس هم آشیان ناله بود بی تمیزیهای قدر عافیت هم عالمی است خامشی پر می زد و ما را گمان ناله بود ترک هستی شد دلیل یک جهان رسوایی ام عالم از خود برون چیدن دکان ناله بود درد عشق از بی نیازی فال معراجی نزد ورنه چون نی بندبندم نردبان ناله بود بیدلیها گشت بیدل مانع اظهار شوق گر دلی می داشتم با خود جهان ناله بود بیدل دهلوی