بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸: مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود زندگی جز نقد وحشت درگره چیزی نداشت کاروان رنگ و بو را رفتنی در بار بود غنچه ای پیدا نشد بوی گلی صورت نبست هر چه دیدم زین چمن یا ناله یا منقار بود دست همت کرد از بی جرأتیها کوتهی ورنه چون گل کسوت ما یک گریبان وار بود سوختن هم مفت عشرتهاست امّا چون شرار کوکب کم فرصت ما یک نگه سیار بود غفلت سعی طلب بیرون نرفت از طینتم خواب پایی داشتم چشمم اگر بیدار بود عافیت در مشرب من بارگنجایش نداشت بس که جامم چون شرر از سوختن سرشار بود این دبستان چشم قربانی ست کز بی مطلبی نقش لوحش بیسواد و خامه ها بیکار بود قصرگردون را ز پستی رفعت یک پایه نیست گردن منصور را حرف بلندش دار بود مصدر تعظیم شد هرکس ز بدخویی گذشت نردبان اوج عزت وضع ناهموار بود دل به حسرت خون شد و محرم نوایی برنخاست نالهٔ فرهاد ما بیرون این کهسار بود شوخی نظاره بر آیینهٔ ما شد نفس چشم بر هم بسته بیدل خلوت دیدار بود بیدل دهلوی