بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶: دبده را مژگان بهم آوردنی درکار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دبده را مژگان بهم آوردنی درکار بود ورنه ناهمواری وضع جهان هموار بود دور رنج و عیش چون شمع آنقدر فرصت نداشت خار پا تا چشم واکردن گل دستار بود داغ حسرت کرد ما را بی صفاییهای دل ورنه با ما حاصل این یک آینه دیدار بود موی چینی دست امید از سفیدی شسته است صبح ایجادی که ما داریم شام تار بود روزگاری شد که هم بالین خواب راحتیم تیره بختی بر سر ما سایهٔ دیوار بود غنچه سان از خامشی شیرازهٔ مشت پریم آشیان راحت ما بستن منقار بود خجلت تردامنی شستیم چون اشک از عرق سجده ما را وضوی جبهه ای درکار بود درگلستان چمن پردازی پیراهنت بال طاووسان رعنا رخت آتشکار بود شب که بی رویت شرر در جیب دل میریختیم برق آهم لمعهٔ شمشیر جوهردار بود جلوه ای در پیشم آمد هر قدر رفتم ز خویش رنگ گرداندن عنان تاب خیال یار بود دل ز پاس آه بیدل خصم آرام خود است اضطراب سبحه ام پوشیدن زنار بود بیدل دهلوی