بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱: آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود چون موی ، سایه هم ز سر ما بلند بود حسرت پرست چاشنی آن تبسمیم بر ما مکرر آنچه نمودند قند بود سعی غبارصبح هوای چه صید داشت تا آسمان گشادن چین کمند بود زاهد نبرد یک سر مو بوی انفعال در شانه هم هزار دهن ریشخند بود آشفت غنچه ای که گلش کرد دامنی سیر بهار امن گریبان پسند بود شبنم به سعی مردمک چشم مهرشد از خود چو رفت قطره به بحر ارجمند بود در وادیی که داشت ضعیفی صلای جهد دستم به قدر آبلهٔ پا بلند بود مردیم و زد نفس در افسون عافیت پیری چو مار حلقه طلسم گزند بود افسانه ها به بستن مژگان تمام شد کوتاهی امل به همین عقده بند بود بیدل به نیم ناله دل از دست داده ایم کوه تحملی که تو دیدی سپند بود بیدل دهلوی