پروین اعتصامی
مثنویات، تمثیلات و مقطعات
اندوه فقر: با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم کم نور گشت دیده ام و قامتم خمید ابر آمد و گرفت سر کلبهٔ مرا بر من گریست زار که فصل شتا رسید جز من که دستم از همه چیز جهان تهیست هر کس که بود، برگ زمستان خود خرید بی زر، کسی بکس ندهد هیزم و زغال این آرزوست گر نگری، آن یکی امید بر بست هر پرنده در آشیان خویش بگریخت هر خزنده و در گوشه ای خزید نور از کجا به روزن بیچارگان فتد چون گشت آفتاب جهانتاب ناپدید از رنج پاره دوختن و زحمت رفو خونابهٔ دلم ز سر انگشتها چکید یک جای وصله در همهٔ جامه ام نماند زین روی وصله کردم، از آن رو ز هم درید دیروز خواستم چو بسوزن کنم نخی لرزید بند دستم و چشمم دگر ندید من بس گرسنه خفتم و شبها مشام من بوی طعام خانهٔ همسایگان شنید ز اندوه دیر گشتن اندود بام خویش هر گه که ابر دیدم و باران، دلم طپید پرویزنست سقف من، از بس شکستگی در برف و گل چگونه تواند کس آرمید هنگام صبح در عوض پرده، عنکبوت بر بام و سقف ریخته ام تارها تنید در باغ دهر بهر تماشای غنچه ای بر پای من بهر قدمی خارها خلید سیلابهای حادثه بسیار دیده ام سیل سرشک زان سبب از دیده ام دوید دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت اقبال از چه راه ز بیچارگان رمید پروین، توانگران غم مسکین نمیخورند بیهوده اش مکوب که سرد است این حدید پروین اعتصامی