بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰: حسرت دلکرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسرت دل کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند می شود دست کرم با نالهٔ سایل بلند ما نه تنها نیستی را دادرس فهمیده ایم بحر هم از موج دارد دست بر ساحل بلند چین ابروی تو هرجا بحث جوهر می کند تیغ از جوهر رگ گردن کند مشکل بلند سایهٔ تمکین نازت هر کجا افتاده است سبزه چون مژگان شود از خاک آن منزل بلند نه فلک در جلوه آمد از تپیدنهای دل تاکجا رفته ست یارب گرد این بسمل بلند کاروان یاس امکان را غبار حسرتم هرکه رفت از خویشتن ، کرد آتشم در دل بلند حرز امنی نیست جز محرومی از نشو و نما خوشه سان گردن مکش زین کشت بیحاصل بلند حیرت آهنگیم دل از شکوه ما جمع دار دود نتواند شدن از شمع این محفل بلند با غرور نازاو مشکل برآید عجز ما گرد مجنون نارسا و دامن محمل بلند سدّ راه توست بیدل گر کنی تعمیر جسم می شود دیوار چون شد قدری آب وگل بلند بیدل دهلوی