بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴: قامت خمکز حیا سوی زمین رو میکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قامت خم کز حیا سوی زمین رو می کند فهم می خواهد اشارتهای ابرو می کند هر کجا باشیم در اندوه از خود رفتنیم شمع ما سر بر هوا هم ، سیر زانو می کند سایه و تمثال راکم نیست گر سنجی به باد شرم خفت سنگ ما را بی ترازو می کند چشم بند سحر الفت را نمی باشد علاج دل گرفتار خود است و یاد گیسو می کند این چنین کز ناتوانیها شکستم داده اند گر رسد چینی به یادم نوحه بر مو می کند بسکه یاران در همین ویرانه ها گم گشته اند می چکد اشکم ز چشم و خاک را بو می کند روز بازار تعین آنقدر مالوف نیست خلق چون شب شد دکان در چشم آهو می کند ناتوانی هم به جایی می رسد، مردانه باش سایه کار قاصد مطلب به پهلو می کند با توکّل کس نمی پرداخت گر می داشت شرم دستگاه نعمت بی خواست بدخو می کند طبع ظالم در ریاضت مایل اصلاح نیست تیغ را تدبیر خونریزی تنک رو می کند حالت از کف می رود در فکر مستقبل مرو این خیال دورگرد آخر تو را، او می کند تاکجا بیدل ز گردون خجلتم باید کشید این کمان سخت ، پر زورم به بازو می کند بیدل دهلوی