بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶: باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند جام در حیرت زند ایینه را مینا کند زندگانی گو مده از نقش موهومم نشان عکس را غم نیست گر آیینه استغنا کند رفته ایم از خود به دوش آرمیدن چون غبار آه از آن روزی که بیتابی طواف ما کند ناله شو تا از هوای فامت او بگذری هرکه از خود رفت سیر عالم بالا کند انجمن پرداز وهمم چون حباب از خامشی به که بگشایم لبی تا از خودم تنها کند مگذر از کوشش مبادا روزگار حیله جو پایمال راحتت چون صورت دیبا کند در عدم ما نیز یاد زندگی خواهیم کرد شعلهٔ خاموش اگر یاد تپیدنها کند بار تسلیمی اگر چون سایه یابد پیکرم تا در او خاک عالم را جبین فرسا کند نالهٔ دردی به ساز خامشی گم گشته ام شوق غماز است می ترسم مرا پیدا کند بی طواف خویش در بزم وصالش بار نیست در دل دریا مگر گرداب راهی واکند ای خوش آن شور طرب جوش خمستان فنا کز گداز خود دل هر ذره را مینا کند سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را هرکه چون بیدل طواف گوشهٔ دلها کند بیدل دهلوی