بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۹۴: حکم عشق است که تشریف تمنا بخشند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حکم عشق است که تشریف تمنا بخشند داغ این لاله ستانها به دل ما بخشند نتوان تاخت به انداز دماغ مستان بال شوقی مگراز نشئه به صهبا بخشند بیدلان خرده ی جانی که نثار تو کنند نم آبی که ندارند به دریا بخشند چون می ازگرمی آن لعل به خون می غلتد گرچه از شعله به یاقوت جگرها بخشند روشناسان جنون از اثر نقش قدم جوهرهوش به ایینهٔ صحرا بخشند آرزو داغ امید است خدایا مپسند که جگرخون شودونشئه به صهبابخشند ای خوش آن جود که از خجلت وضع سایل لب به اظهار نیارند و به ایما بخشند گر مزاج کرم آن است که من می دانم عالمی را به خطای من تنها بخشند تا فسردن نکشد ربشهٔ جولان امید به که چون تخم به هر آبله صد پا بخشند شرر عسافیت آوارهٔ دلتنگ مرا سنگ هم دامن صحراست اگر جا بخشند قول و فعل نفس افسانهٔ باد است اینجا من نه انم که نبخشند مرایا بخشند به جناب کرم افسون ورع پیش مبر بی گناهی گنهی نیست که آنجا بخشند در مقامی ک ه شفاعت خط آمرزش هاست جرم مستان به صفای دل مینا بخشند به پرکاه که بسته است حساب پرواز دارم امید که بر ناکسی ام وابخشند پادشاهی به جنون جمع نگردد بیدل تاج گیرند اگر آبلهٔ پا بخشند بیدل دهلوی