بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹: محوگریبان ادبکی سر به هر سو میزند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محوگریبان ادب کی سر به هر سو می زند موج گهر از ششجهت بر خویش پهلو می زند واکردن مژگان ادب می خواهد از شرم ظهور اول دراین گلشن بهار از غنچه زانو می زند زبن باغ هرجا وارسی جهل است با دانش طرف بلبل به چهچه گرتند قمری به کوکو می زند تا چرخ و انجم ثابت است از خلق آسایش مجو اندیشهٔ داغ پلنگ آتش به آهو می زند تا آمد و رفت نفس می بافت وهم پیش و پس ماسوره چون بی رشته شد بیرون ماکو می زند پست و بلند قصر ناز از هم ندارد امتیاز آن چین مایل از جبین پهلو بر ابرو می زند شکل دویی پیدا کنم تا چشم بر خود واکنم هر سور هٔ تمثال من آیینهٔ او می زند داغم مخواه ای انتظار از تهمت افسردگی تا یاد نشتر می کنم خون در رگم هو می زند یا رب کجا تمکین فرو شد کفهٔ قدر شرر آفاق کهسارست و سنگم بر ترازو می زند بیدل گران افتاده است از عاجزی اجزای من رنگی که پروازن دهم چون شمع بر رو می زند بیدل دهلوی