بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵۷: آنکه از بوی بهارش رنگ امکان ریختند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه از بوی بهارش رنگ امکان ریختند گرد راهش جوش زد آثار اعیان ریختند شاهد بزم خیالش تا درد طرف نقاب آرزوها شش جهت یک چشم حیران ریختند تا دم کیفیت مجنون او آمد به یاد سینه چاکان ازل صبح از گریبان ریختند آسمان زان چشم شهلا چشمکی اندیشه کرد از کواکب در کنارش نرگسستان ریختند حیرتی زد جوش از آن نقش قدم در طبع خاک تا نظر واکرد بر فرقش گلستان ریختند از هوای سایهٔ دست کرم دربار او ابرها در جلوه آوردند و باران ریختند طرفی از دامانش افشاندند هستی زد نفس وز خرامش یاد کردند آب حیوان ریختند از حضور معنی اش بی پرده شد اسرار ذات وز ظهور جسم او آیینهٔ جان ریختند نام او بردند اسمای قدم آمد به عرض از لب او دم زدند آیات قرآن ریختند از جمالش صورت علم ازل بستند نقش وز کمالش معنی تحقیق انسان ریختند غیر ذاتش نیست بیدل در خیال آباد صنع هرچه این بستند نقش و هر قدر آن ریختند بیدل دهلوی