بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۰۵: بهار عمر به صبح دمیده میماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار عمر به صبح دمیده می ماند نفس به وحشت صید رمیده می ماند نسیم عیش اگر می وزد درین گلشن به صیت شهپر مرغ پریده می ماند به هرچه دید گشودیم موج خون گل کرد نگاه ما به رگ نیش دیده می ماند بیاکه بی تو به چشم ترم هجوم نگاه به موج صفحهٔ مسطر کشیده می ماند ز عجز اگر سر طومار شکوه بگشایم نفس به سینه چو خط بر جریده می ماند کجا رویم که دامان سعی بسمل ما ز ضعف در ته خون چکیده می ماند چه گل کنیم به دامن ز پای خواب آلود بهار آبله هم نادمیده می ماند به نارسایی پرواز رفته ام از خوبش پر شکسته به رنگ پریده می ماند قدح به دست خمستان شوق کیست بهار که گل به چهره ساغر کشیده می ماند به حسرت دم تیغت جراحت دل ما به عاشقان گریبان دریده می ماند به طبع موج گهر اضطراب نتوان بافت سرشک ما به دل آرمیده می ماند ز نسخهٔ دو جهان درس ما فراموشی ست به گوش ما سخنی ناشنیده می ماند مرا به بزم ادب کلفتی که هست این است که شوق بسمل و دل ناتپیده می ماند خوش است تازه کنی طبع دوستان بیدل که فطرتت به شراب رسیده می ماند بیدل دهلوی