بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳: دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند خمیازه سنج تهمت عیش رمیده ایم می آنقدر نبود که رنج خمار ماند از برگ گل درین چمن وحشت آبیار خواهد پری ز طایر رنگ بهار ماند یاسم نداد رخصت اظهار ناله ای چندن شکست دل که نفس در غبار ماند آگاهیم سراغ تسلی نمی دهد از جوهر آب آینه ام موجدار ماند غفلت به نازبالش گل داد تکیه ام پای به خواب رفتهٔ من در نگار ماند آنجا که من ز دست نفس عجز می کشم دست هر!ر سنگ به زیر شرار ماند باید به فرصت طربم خون گریستن تمثال رفت وآینه تهمت شکار ماند یعقوب وار چشم سفیدی شکوفه کرد با من همین گل از چمن انتظار ماند بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت رنگم شکست و آینه ای در کنار ماند بیدل دهلوی