بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸: ز هستی قطعکن گر میل راحت در نمود آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز هستی قطع کن گر میل راحت در نمود آمد چو حیرت صاف ما در دست تا مژگان فرود آمد نماز ما ضعیفان معبد دیگر نمی خواهد شکست آنجا که شدمحراب طاقت درسجود آمد چه دارد سیر امکان جز امید خاک گردیدن درین حرمانسرا هرکس عدم مشتاق بود آمد ز وضع زندگی طرفی نبستم جز به نومیدی چه سازم این ندامت ساز پر عبرت سرود آمد به این عجزی که در بنیاد سعی خویش می بینم شوم گر سایه از دیوار نتوانم فرود آمد ندانم دامن زلف که از کف داده ام یارب صدای دست برهم سودنم پر مشک سود آمد گرانست از سماجت گر همه آب بقا باشد به مجلس چون نفس بر لب نباید زود زود آمد ز هستی تا نگشم منفعل آهم نجست از دل عرق آبی به رویم زد که این اخگر به دود آمد ز استغنا چو بیدل داشتم امید تشریفی گسستن از دو عالم کسوتم را تار و پود آمد بیدل دهلوی