بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳: وحشتم گر یک تپش در دشت امکان بشکفد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وحشتم گر یک تپش در دشت امکان بشکفد تا به دامان قیامت چین دامان بشکفد اشک مژگان پرورم ، از حسرتم غافل مباش ناله اندودست آن گل کز نیستان بشکفد کو نسیم مژده وصلی که از پرواز شوق غنچهٔ دل در برم تا کوی جانان بشکفد می توان با صد خیابان بهشتم طرح داد یک مژه چشمی که بر روی عزیزان بشکفد تا قیامت در کف خاکی که نقش پای اوست دل تپد، آیینه بالد، گل دمد، جان بشکفد هستی جاوبد ریزدگل به دامان عدم یک تبسم وار اگر آن لعل خندان بشکفد گل فروشان جنون را دستگاهی لازم است غنچهٔ این باغ ترسم بی گریبان بشکفد ناله ها از کلفت بی دردی دل آب شد یارب این گلشن به بخت عندلیبان بشکفد نیست غیر از شرم حاجت ابر گلزار کرم می کند سایل عرق تا دست احسان بشکفد بر دل مایوس بیدل پشت دستی می گزم غنچهٔ این عقده کاش از سعی دندان بشکفد بیدل دهلوی