بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷: رضاعت از برم چندانکه گردم پیر میجوشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رضاعت از برم چندانکه گردم پیر می جوشد چو آتش می شوم خا کستر اما شیر می جوشد ندارد مزرع دیوانگان بی ناله سیرابی همین یک ریشه از صد دانهٔ زنجیر می جوشد دلم مشکن مبادا نقش بندد شکل بیدادت زموی چینی اینجا خامهٔ تصویر می جوشد چه دارد انفعال طبع ظالم جز سیه رویی عرق از سنگ اگربی پرده گردد قیر می جوشد تبرا از شلایینی ندارد طینت مبرم ز هرجایی که جوشد خار دامنگیر می جوشد نفس سوز دماغ شرح و بسط زندگی تاکی به این خوابی که دارم پا زدن تعبیر می جوشد سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو که صد بالین راحت از پر یک تیر می جوشد در این صحرا شکارافکن خیال کیست حیرانم که رقص موج گل با خون هر نخجیر می جوشد ز صبح مقصد آگه نیستم لیک اینقدر دانم که سرتاپای من چون سایه یک شبگیر می جوشد مگر از جوهر یاقوت رنگ است این گلستان را که آب و آتش گل پر ادب تاثیر می جوشد دماغ آشفتهٔ خاصیت، پنجاب وکشمیرم که بوی هر گل آنجا با پیاز و سیر می جوشد به ربط ناقصان بیدل مده زحمت ریاضت را بهم انگورهای خام در خم دیر می جوشد بیدل دهلوی