بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶: از غبارم هرچه بالا میکشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از غبارم هرچه بالا می کشد سرمه درچشم ثریا می کشد بسکه مد وحشت شوقم رساست فکر امروزم به فردا می کشد تا خرد باقی ست صحرای جنون دامن از آلایش ما می کشد خوابناکان می رمند از آگهی سایه ازخورشید خود را می کشد سخت بیرنگ است نقش مدعا عالمی تصویر عنقا می کشد خون دل بی پرده است از انفعال سرنگونی می ز مینا می کشد عقل گو خون شو که تفتیش جنون یک جهان شور از نفس وامی کشد ما گرانجانان ز خود وامی کشیم کوه از دامن اگر پا می کشد تر زبانی خفت عقل ست و بس صد شکست از موج دریا می کشد محمل رنگ از شکستن بسته اند بسکه بار درد دلها می کشد عالمی را می برد حسرت فرو این نهنگ تشنه دریا می کشد زرپرستی می کند دل را سیاه آخر این صفرا به سودا می کشد بار ما بیدل به دوش عاجزی ست سایه را افتادگی ها می کشد بیدل دهلوی