بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲: تا دل دیوانه واماند از تپیدن داغ شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دل دیوانه واماند از تپیدن داغ شد اضطراب این سپند از آرمیدن داغ شد هیچکس چون نقش پا از خاک راهم برنداشت این گل محرومی از درد نچیدن داغ شد می دهد سعی طلب عرض سراغ منزلم نادویدنها ز درد نارسیدن داغ شد غافلم از حسنش اما اینقدر دانم که دوش برق حیرت جلوه ای دیدم که دیدن داغ شد برق بردل ریخت آخر حسرت نشو و نما چون شرر این دانه از شوق دمیدن داغ شد از جنون پیمایی طاووس بیتابم - مپرس پر زدم چندان که در بالم پریدن داغ شد محو دیدارکه ام کز دورباش جلوه اش برمژه هرقطره اشکم تا چکیدن داغ شد عاقبت گردنکشان را طو ق گردن نقش پاست شعله هم اینجا به جرم سر کشیدن داغ شد آب درآیینه آخر فال حیرت می زند آنقدر از پا نشستم کارمیدن داغ شد غیر عبرت شمع من زین انجمن حاصل نکرد انچه در دیدن گلش بود از ندیدن داغ شد ناله ای کردم به گلشن بیدل از شوق گلی لاله ها را پنبهٔ گوش از شنیدن داغ شد بیدل دهلوی