بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰: دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شد سر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا شد اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان درکوی تو از دیده جدا شد چه بجا شد ما را به بساطی که توچون فتنه نشستی برخاستن ازخویش عصا شد چه بجا شد چون سایه به خاک قدمت جبههٔ ما را یک سجده به صد شکر ادا شد چه بجا شد این دیده که حسرتکده شوق تماشاست ای خوش نگهان جای شما شد چه بجا شد از حسرت دیدار تو اشک هوس آلود امشب نگه چشم حیا شد چه بجا شد چشمت به غلط سوی دل انداخت نگاهی تیری که ازان شست خطا شد چه بجا شد بر صفحهٔ روی تو زکلک ید تقدیر خط سیه انگشت نما شد چه بجا شد در بزم تو آخر نگه شعله عنانم چون شمع زاشک آبله پا شد چه بجاشد لخت جگری بر سر هر اشک فشاندیم حق نمک گریه ادا شد چه بجا شد گردی که به امید تو دادیم به بادش آرایش صد دست دعا شد چه بجا شد چون سایه سر راه دو رنگی نگرفتیم روز سیه ما شب ما شد چه بجا شد زین یکدو نفس عمر میان من و دلدار گیرم که اداهای بجا شد چه بجا شد بیدل هوس نشئهٔ آوارگیی داشت چون اشگ کنون بی سر وپا شد چه بجا شد بیدل دهلوی