بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶: از نامهام آن شوخ مکدر شده باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از نامه ام آن شوخ مکدر شده باشد مرزاست به حرف فقرا تر شده باشد دی نالهٔ گم کرده اثر منفعلم کرد این رشته گلوگیر چه گوهر شده باشد آرایش کوس و دهل از خواجه عجب نیست خرسی به خروش آمده و خر شده باشد از طینت زنگی نبرد غازه سیاهی سنگ محکی تا به کجا زر شده باشد ازکسب صفا باطن این تیره دلی چند چون سایه به مهتاب سیه تر شده باشد ز!هد خجل از مجلس رندان به در آمد در خانهٔ این مسخره دختر شده باشد خفّت کش همچشمی اقبال حباب است بیمغزی اگر صاحب افسر شده باشد بر فطرت دون ناز بلندی نتوان چید این آبلهٔ پا چقدر سر شده باشد رسوایی فطرت مکش از هرزه نوایی صحرا به ازان خانه که بی در شده باشد زبن باغ هوس نامه به آن گل نتوان بزد هرچندکه رنگ تو کبوتر شده باشد تدبیر صنایع شود از مرگ حصارت آیینه اگر سد سکندر شده باشد منسوب دو چشم است نگاهی که تو داری تا هرچه توان دید مکرر شده باشد ما صافدلان پرتو خورشید وفاییم دامن مکش از ما همه گر تر شده باشد کوبند دل گمشده منظور نگاهی ست آیینهٔ ما عالم دیگر شده باشد ما هیچ ندیدیم ازین هستی موهوم بیدل به خیالت چه مصور شده باشد بیدل دهلوی