بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵: محبت ستمگر نباشد نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محبت ستمگر نباشد نباشد وفا زحمت آور نباشد نباشد دل جمع مهری ست برگنج اقبال اگرکیسه پر زر نباشد نباشد شکوهی که دارد جهان قناعت به خاقان و قیصر نباشد نباشد دلی می گدازم به صد جوش مستی می ام گر به ساغر نباشد نباشد در افسردنم خفته پرواز عنقا چو رنگم اگر پر نباشد نباشد هوس جوهر تربیت نیست همت فلک سفله پرور نباشد نباشد چه حرف است لغزش به رفتار معنی خطی گر به مسطر نباشد نباشد به جایی که باشد عروج حقیقت اگر چرخ و اختر نباشد نباشد چنان باش فارغ ز بار تعلق که بر دوش اگر سر نباشد نباشد یقینی که از شبههٔ دوربینی لب یار کوثر نباشد نباشد به خویش آشنا شو چه واجب چه ممکن عرض را که جوهر نباشد نباشد پیامی ست این اعتبارات هستی که هرجا پیمبر نباشد نباشد از آن آستان خواه مطلوب همت که چیزی بر آن در نباشد نباشد ز اعداد خلق آن چه وامی شماری اگر واحد اکثر نباشد نباشد اثر نامدارست ، ز آیینه مگذر گرفتم سکندر نباشد نباشد چه دنیا چه عقبا خیالست بیدل تو باش این و آن گر نباشد نباشد بیدل دهلوی