بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰: باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز اشکم به خیالت چه فسون می ریزد مژه می ا فشرم آیینه برون می ریزد هرکجا می گذری گرد پر طاووس است نقش پایت چقدر بوقلمون می ریزد چه اثر داشت دم تیغ جفایت که هسنوز کلک تصویر شهیدان تو خون می ریزد عبرت از وضع جهان گیر که شخص اقبال آبرو بر در هر سفلهٔ دون می ریزد عافیت ساز ترددکده دانش نیست مفت گردی که به صحرای جنون می ریزد جام تا شیشهٔ این بزم جنون جوش می اند خون دل اینهمه بیرون و درون می ریزد در دبستان ادب مشق کمالم این است که الف می کشم و حلقهٔ نون می ریزد سر بی سجده عرق بست به پیشانی من می ام از شیشهٔ ناگشته نگون می ریزد بیدل از قید دل آزاد نشین صحرا شو وسعت ازتنگی این خانه برون می ریزد بیدل دهلوی