بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲: نشئه دودی است که از آتش می میخیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشئه دودی است که از آتش می می خیزد نغمه گردی ست که ازکوچهٔ نی می خیزد از لب نو خط او گر سخن ایجادکنم جام را مو به تن از موجهٔ می می خیزد پیرگشتی ز اثرهای امل عبرت گیر ازکمان بهر شکستن رگ وپی می خیزد پیشتاز است خروس نفس از وحشت عمر گرد جولان همه را گرچه ز پی می خیزد چه خیال ست به خون تا به گلو ننشیند هرکه چون شیشه رگ گردن وی می خیزد دل اگر آیینهٔ انجمن امکان نیست اینقدر نقش تحیر ز چه شی می خیزد عالمی سلسله پیرای جنون است اما گردباد دگر از وادی حی می خیزد سعی آه ازدل ما پیچ و خم وهم نبرد جوهر از آینه با مصقله کی می خیزد مشو از آفت دمسردی پیری غافل دود از طبع نفس موسم دی می خیزد بیدل از بس به غم عشق سراپا گرهم از دلم ناله به زنجیر چو نی می خیزد بیدل دهلوی