بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷: چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد جبین بر خاک مالد گر ز رویم رنگ برخیزد مژه واکردن آسان نیست زبن خوابی که من دارم ز صیقل آینه پاها خورد تا زنگ برخیزد جهان ما و من ناموسگاه وهم می باشد چه امکان است از اینجا رسم نام و ننگ برخیزد غرورش را بساط عجز ما آموخت رعنایی که آتش در نیستان چون فتد آهنگ برخیزد گر آزادی درین زندان سرا تا کی به خون خفتن دل بی مدعا از هر چه گردد تنگ برخیزد جنون زین دشت و در هر جا غبار وحشتم گیرد کنم گردی که دور از من به صد فرسنگ برخیزد فلک در گردش است از وهم ممکن نیست وارستن مگر از پیش چشم این کاسه های بنگ برخیزد به حرف و صوت ازین کهسار نتوان برد افسردن قیامت صور بندد بر صدا تا سنگ برخیزد گرانجانی مکن تا ننگ خفّت کم کشد همت که هر کس مدتی یکجا نشیند لنگ برخیزد فریب صلح از تعظیم مغروران مخور بیدل رگ گردن چو برخیزد به عزم جنگ برخیزد بیدل دهلوی