بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷: پیکرم چون تیشه تا از جان کنی یاد آورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیکرم چون تیشه تا از جان کنی یاد آورد سر زند بر سنگی و پیغام فرهاد آورد لب به خاموشی فشردم ناله جوشید ازنفس قید خودداری جنون بر طبع آزاد آورد در شهادتگاه بیباکی کم از بسمل نی ام بشکنم رنگی که خونم را به فریاد آورد هوش تا گیرد عیار رنگی از صهبای من شیشه ها می باید از ملک پریزاد آورد بسکه در راهت کمین انتظارم پیرکرد مو سپیدی نقش من بر کلک بهزاد آورد چون پر طاووس می باید اسیر عشق را کز عدم گلدسته واری نذر صیاد آورد تحفهٔ ما بی بران غیر از دل صد چاک نیست شانه می باشد ره آوردی که شمشاد آورد عشق را عمری ست با خلق امتحان همت است عالمی را می برد مجنون که فرهاد آورد از تغافل های نازش سخت دور افتاده ایم پیش آن نامهربان ما را که در یاد آورد تا سپند ما نبیند انتظار سوختن چون شرر کاش آتش ازکانون ایجاد آورد انفعالم آب کرد ای کاش شرم احتیاج یک عرق وارم برون زین خجلت آباد آورد بیدل از سامان تحصیل نفس غافل مباش می برد با خویش آخرهرچه را باد آورد بیدل دهلوی