بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰: طبع سرکش خاکگشت و چشم شرمی وانکرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طبع سرکش خاک گشت و چشم شرمی وانکرد شمع سر بر نقش پا سایید و خم پیدا نکرد عمرها شد آمد و رفت نفس جان می کند ما و من بیرون در فرسود و در دل جا نکرد زندگی بیع و شرای ما و من بی سود یافت کس چه سازد آرمیدن با نفس سودا نکرد سرکشی گر بر دماغت زد شکست آماده باش خاک از شغل عمارت عافیت برپا نکرد سعی فطرت دور گرد معنی تحقیق ماند غیرت او داشت افسونی که ما را ما نکرد هرکجا رفتم نرفتم نیم گام از خود برون صد قیامت رفت وامروز مرا فردا نکرد با خیالت غربتم صد ناز دارد بر وطن جان فدای بی کسی هاکز توام تنها نکرد دامن خود گیر و از تشویش دهر آزاد باش قطره را تا جمع شد دل یادی از دریا نکرد فرع را از اصل خویش آگاه باید زیستن شیشه را سامان مستی غافل از خارا نکرد انقلاب ساز وحدت کثرت موهوم نیست ربط بی اجزاییی ما را خیال اجزا نکرد جود مطلق درکمین سایل ست اما چه سود شرم تکلیف اجابت دست ما بالا نکرد نام عنقا نقشبند پردهٔ ادراک نیست هیچکس زین بزم فهم آن پری پیدا نکرد بیدل از نقش قدم باید عیار ماگرفت ناتوانی سایه را هم زیردست ما نکرد بیدل دهلوی