بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹۳: بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال کرد سنگ را بیتابی آه شرر غربال کرد از تب سودای مجنون خواندم افسونی به دشت گردبادش تا فلک آرایش تبخال کرد ناله توفان خیز شد تا نارسا افتاد جهل بلبل ما طرح منقار از شکست بال کرد قامت پیری قیامت دارد از شور رحیل خواب ما گر تلخ کرد آواز این خلخال کرد نفی خود کردم دو عالم آرزو شد محو یاس گردش رنگ گلم چندین چمن پامال کرد گر نباشد دل ، دماغ کلفت هستی کراست الفت آیینه ام زحمت کش تمثال کرد قوت آمال در پیری یکی ده می شود حلقهٔ قد دوتایم صفر ماه و سال کرد سیر کوی او خیال آینه ای پرداز داد رنگهای رفته چون تمثال استقبال کرد خلقی از آرایش جاه انفعال اندود رفت صبح ما هم خنده ای بر فرصت اقبال کرد بی خمیدن نیست از بار نفس دوش حباب بیدلان را نیز هستی اینقدرحمال کرد شعلهٔ ما بیدل از اسرار راحت غافل است از شکست رنگ باید سر به زیر بال کرد بیدل دهلوی