بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱: آگاهی از خیال خودم بینیازکرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آگاهی از خیال خودم بی نیازکرد خود را ندید آینه تا چشم بازکرد نعل جهان درآتش فکرسلامت است آن شعله آرمیدکه مشق گدازکرد چون آه کرد رهگذر ناامیدی ام هرکس زپا نشست مرا سرفرازکرد کو زحمت فراق و کدام انبساط وصل زین جور آنچه کرد به ما امتیازکرد کلفت زدای کینهٔ دلها تواضع است زین تیشه می توان گره سنگ باز کرد حیرت مقیم خانهٔ آیینه است و بس نتوان به روی ما در دلها فرازکرد داغم ز سایه ای که به طوف سجود او پای طلب ز نقش جبین نیازکرد شابت قیام و شیب رکوع و فنا سجو د در هستی و عدم نتوان جز نماز کرد زبن گلستان به حیرت شبنم رسیدهٔم باید دری به خانهٔ خورشید بازکرد در پرده بود صورت موهوم هستی ام آیینهٔ خیال تو افشای رازکرد بر زندگی ست بار گرانجانی ام هنوز قد دو تا مرا خم ابروی ناز کرد گامی نبود بیش ره مقصد فنا ای رشته را نفس به کشاکش درازکرد معنی نمای چهره مقصود نیستی ست بیدل مرا گداختن آیینه سازکرد بیدل دهلوی