بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰: ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد آیینه داری وهم از چشم ما حیا برد راحت به ملک غفلت بنیاد بی خلل داشت مژگان گشودن آخر سیلی شد و ز جا برد دوری فسون وهم است اما چه می توان کرد روبی به خاطرآمد ما را زیاد ما برد این دشت بی سر و بن غول دگر ندارد ما را ز راه تحقیق آواز آشنا برد جایی که سعی فطرت بارگمان نمی یافت هرچند من نبودم اوآمد و مرا برد ظرف قناعت دل لبریز بی نیازی ست هر جا که نعمتی بود کشکول این گدا برد داغ مآل چون شمع از چشم ما نهان برد سربسکه بر هوا سود حاجت به پیش پا برد حرص مقلد آخر محروم عافیت ماند بالین راحت از خلق فکر پر هما برد اندیشهٔ تلون غارتگر صفا بود رنگی که سادگی داشت از دست ما حنا برد آیینهٔ تسلی صیقل گرش تقاضاست بر خاکم آرزو زد تا سرمه ام صدا برد بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی دل آب گشت و خون شدگل رفت و رنگها برد نرد خیالبازان افسانهٔ جنون است آورد ما چه : آوردگر برد درکجا برد از جمع تا پریدیم فرق دگر نچیدیم بی منت آرمیدیم سر رفت و رنج پا برد بیل ل به وادی عجزکم بود راه مقصود قاصد پیام حیرت از ما به پیش ما برد بیدل دهلوی