بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷: مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد که همچون مو خط پیشانی ام بالیدنی دارد خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی ز پهلوی جمال آیینه ام نازیدنی دارد چه سحر است اینکه دیدم در نیستان از لب نایی گره هرچند لب بندد نوا بالیدنی دارد ز سیر لفظ و معنی غافلم لیک اینقدر دانم که گرد هرکه گردد گرد دل گردیدنی دارد چمنها در نقاب خاک پنهان است و ما غافل اگر عبرت گریبانی کند گل چیدنی دارد ببند از خلق چشم و هرچه می خواهی تماشاکن گل این باغ در رنگ تغافل دیدنی دارد سر و برگ املها می کشد آخر به نومیدی تو طوماری که انشا کرده ای پیچیدنی دارد ز هر مو صبح گل کرده ست و دل افسانه می خواند به خواب غفلت ما یک مژه خندیدنی دارد بساط استقامت از تکلف چیده ایم اما به رنگ شمع سرتا پای ما لغزیدنی دارد پیام کبریایی در برت واکرده مکتوبی رگ گردن چه سطر است اینقدر فهمیدنی دارد به کفت وگو عرق کردی دگر ای بی ادب بشکن حیا آیینه می بیند، نفس دزدیدنی دارد ز تسلیم سپهر کینه جو ایمن مشو بیدل که این ظالم دم تیغ است و بد خوابیدنی دارد بیدل دهلوی