بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴: بییأس دل از هرچه نداردگله دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی یأس دل از هرچه نداردگله دارد ناسودن دست تو هزار آبله دارد محمل کش مجنون روشان بی سر و پایی ست این قافلهٔ اشک عجب راحله دارد از عالم نیرنگ املِ هیچِ مپرسید آفاق ، شرر فرصت و، زاهد چله دارد از خار کند شکوه گل آبلهٔ من آیینه گر از شوخی جوهر گله دارد یک نچه به صد رنگ گل افشان خیال ست یکتایی او اینقدرم ده دله دارد نگذشته ز سر راه به جایی نتوان برد هشدار که پای تو همین آبله دارد دل محوگداز است چه در هجر چه در وصل این آینه در آب شدن حوصله دارد دور شکم اهل دول بین و دهل زن کاین طایفه را تخم امل حامله دارد هرجا روی از برق فنا جان نتوان برد عمری ست که آتش پی این قافله دارد دنیا الم غفلت و عقبا غم اعمال آسودگی از ما دو جهان فاصله دارد بیدل من و آن نظم که هر مصرع شوخش چون سرو ز آزادی غمها صله دارد بیدل دهلوی