بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹: اسیر آن پنجهٔ نگارین رهایی ازهیچ در ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اسیر آن پنجهٔ نگارین رهایی ازهیچ در ندارد حنا به صد رنگ وحشت آنجا چو رنگ یاقوت پرندارد جبین به تسلیم بی نیازی به خاک اگر نفکنی چه سازی ز عجز دور است تیغ بازی که سایه غیر از سپر ندارد درین زیانگاه برق حاصل غرور طبع است و خلق غافل به صدگداز ارکنی مقابل که سنگ ز آتش خبر ندارد نفس غبار است صبح امکان عدم تلاش است جهد اعیان به غیر پرواز این گلستان بهار رنگی دگرندارد چها نچیده ست از تعلق بنای تهمت مدار هستی تحیر است اینکه خلق یکسر هجوم درد است و سر ندارد ز دوستان کسته پیمان به دوش الفت مبند بهتان که نخل تالیف اشک و مژگان به جز جدایی ثمر ندارد قناعت و ننگ ناتمامی تریست ابرام وضع خامی گهر به تدبیر تشنه کامی ز جوی کس آب برندارد ز چشم بستن مگر خیالی فراهم آرد غبارتهمت وگرنه سعی گشاد مژگان درین شبستان سحر ندارد نبرد کوشش ز قید گردون به هیچ تدبیر رخت بیرون اگر نمیرد کسی چه سازد که خانه تنگ است و در ندارد عدم نژادان بی بقا را چه عرض طاعت چه عذر عصیان دل و دماغ قبول رحمت چو خاک بودن هنر ندارد ز دورباش شکوه غیرت کراست جرأت کجاست طاقت تو مرد میدان جستجو باش که بیدل ما جگر ندارد بیدل دهلوی