بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۰۴: اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد عقیق لب چرا چون تشنگان زیر زبان دارد نمی دانم شهادتگاه شوق کیست این وادی که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد به این یک غنجه دل کز فکر وصلت کرده ام خونش نفس در هر تپش صبح بهاری پرفشان دارد تحیر برکه بندم با تماشای که پیوندم خیال حلقهٔ زلفت هزار آیینه دان دارد در این گلشن شکست رنگ و بو سطری ست از حالم پیام بینوایان نامهٔ برگ خزان دارد ز تعجیل بهاران بیش ازین نتوان شدن غافل شکفتنهای گل چندین جرس عرض فغان دارد به استعداد جان سختی ست جست و جوی این دریا ز گوهر پیکر هر قطره بوی استخوان دارد کسی را دعوی آزادگی چون سرو می زیبد که با هر چار فصل از بی نیازی یک زبان دارد شکست رنگ هم صبحی ست از گلزار خرسندی گل اینجا در خزان سیر بهار زعفران دارد به حیرت بال مژگان نیست بی انداز پروازی درین دریا عنان لنگر ما بادبان دارد اگر خاکسترم پروازم و گر شعله جولانم هوای او ز من صد رنگ تغییر عنان دارد تماشای بهاری کرده ام بیدل که از یادش نگه در دیده ها انگشت حیرت در دهان دارد بیدل دهلوی