بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۸۳: در این وادی کف یایی ز آسایش خبر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در این وادی کف یایی ز آسایش خبر دارد که بالینهای نرم آبله در زیر سر دارد نمی گردد فروغ عاریت شمع ره مستان به نوز باده چشم جام ، سامان نظر دارد به دل رو کن اگر سرمنزل امنی هوس داری نفس در خانهٔ آیینه آرامی سفر دارد سلامت نیست ساز دل ، چه در صحرا، چه در منزل متاع رنگ ما صد کاروان آفت به بر دارد مرید نام را نبود گزیر از خون دل خوردن نگین دایم ز نقش خویش دندان بر جگر دارد کدامین دستگاه آیینهٔ نازست دریا را که از افسردگی ها خاک ساحل هم گهر دارد دوبینیهاست اما در شهود غیر احول را به خودگر می گشاید چشم از وحدت خبر دارد نمی دانم چه آشوبی که در بزم تماشایت نگال از موج مژگان هر طرف دستی به سر دارد به آهی می توان رخت جهان خاکستری کردن که گلخنها به سامان است گر دل یک شرر دارد تحیر نقش نیرنگ دو عالم سوخت در چشمم چراغ خانهٔ آیینه ام برقی دگر دارد به این بی دست و پایی کیست گرد دستگیر من مگر همچون سپند از جای خویشم ناله بر دارد حباب از حیرت کم فرصتی های زمان بیدل نگاهی جانب دریا به پشت چشم تر دارد بیدل دهلوی