بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۷۱: ادبسنج بیان حرفی از آن لب هرکجا دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ادب سنج بیان حرفی از آن لب هرکجا دارد خرام موج گوهر پا به دامان حیا دارد کف خاکیم در ما دیگرانداز رسایی کو که دست عجز اگر دارد بلندی در دعا دارد بخار ازگل ، گهر از آب سر برمی کشد اینجا نگوِِیی مرده رفتاری ندارد زنده پا دارد غم و شادی ندارد پا و سر پن ماجرا بگذر چو محمل تهمت بیداری ما خوابها دارد ازین کلفت سرا برخیز و پا بر قصر گردون زن قیامت فتنه ای از دامنت سر در هوا دارد اگر صد نام بندی بر صفیر دعوت عنقا هما از بی نیازی سر به اوج کبریا دارد بقای جاه موقوف ست بر انعام بی برگان غنا مهر سرگنجش همان دست گدا دارد سر سودایی من خاک راه یاد دلداری که نامش تا رسد بر لب دهن حمد خدا دارد زمین انقلاب نظم غیرت نیست ناموزون نشست گرد میدان بر سر مردان ادا دارد مگرداغ تودوزد چشم بر درد من بیدل وگرنه این گلستان کی سر بوی وفا دارد بیدل دهلوی