بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۶۶: جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهان کجاست ، گلی زان نقاب می خندد سحر تبسمی از آفتاب می خندد فنای ما چمن آرای بی نقابی اوست به قدر چاک کتان ، ماهتاب می خندد تلاش آگهی ات ننگ غفلت است اینجا مژه ز هم نگشایی که خواب می خندد تهی ز خویش شدن مفت آگهی باشد ز صفر بر خط ما انتخاب می خندد کجاست فرصت دیگرکه ما به خود بالیم محیط نیز در اینجا حباب می خندد زعلم وفضل بجزعبرت آنچه جمع کنید گشاد هر ورقش برکتاب می خندد درنگ راهبرکاروان فرصت نیست کجا روبم که هر سو شتاب می خندد به درسگاه ادب حرف و صوف مسخرگی ست ز صد سؤال همین یک جواب می خندد ز برق حسن کسی را مجال جرات نیست بپوش چشم که حکم حجاب می خندد زبان به لاف مده ، پاس شرم مغتنم است چو بازگشت لب موج آب می خندد غبار صبح تماشاست هرچه باداباد تو هم بخند جهان خراب می خندد دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل کز اشک گرم تو بوی کباب می خندد بیدل دهلوی