بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۷: دب چه چارهکند چون فضول افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دب چه چاره کند چون فضول افتد بجای عذر دل آورده ام قبول افتد به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک مبادکس به غبار دل ملول افتد ترحم است برآن طایر شکسته قفس که همچو شمع پرافشانی اش به نول افتد ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد به کارگاه هوس از ستم شریکی چند قیامت است که آتش به دشت غول افتد ز آب دیده گرفتم عیار شیب و شباب که هر چه گل کند از ابر بر فصول افتد خرد ودیعت اوهام برنمی دارد به رنج بار امانت مگر جهول افتد چو موج گوهرم از دل گذشتن آسان نیست چو رشته خورد گره کوتهی به طول افتد سری کشیده ای آمادهٔ گریبان باش به پایه ای نرسیدی که بی نزول افتد مباز بیدل از اوهام نقد استغنا مرادکوکه کسی در غم حصول افتد بیدل دهلوی