بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۳: یأسفرسای تغافل دل ناشاد مباد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یأس فرسای تغافل دل ناشاد مباد بیدلانیم فراموشی ما یاد مباد عیش ما غیرگرفتاری دل چیزی نیست یارب این صید ز دام و قفس آزاد مباد پرگشودن ز اسیران محبت ستم است ذوق آزادی ما خجلت صیاد مباد عاشق از جان کنی حکم وفا غافل نیست نقش شیرین به سر تربت فرهاد مباد همه عنقا به قفس در طلب عنقاییم آدمی بیخبر از فهم پریزاد مباد صور در پردهٔ نومیدی دل خوابیده است یارب این فتنه نوا قابل فریاد مباد در عدم بیخبر از خویش فراغی داریم صلح ما متهم نسبت اضداد مباد نفس افشاگر راز دو جهان نومیدی ست خاک این باد به جز در دهن باد مباد های و هویی که نواسنج خرابات دل است سر به هم کوفتن سبحهٔ زهاد مباد صبح وشام ، ازنفس سرد، غرض جویی چند باد بادی ست به عالم که چنین باد مباد حیف همت که کسی چشم به عبرت دوزد انتخاب دو جهان زحمت این صاد مباد شبخون خط پرگار به مرکز مبرید هرچه جز دل به عمارت رسد آباد مباد حادثات آن همه تشویش ندارد بیدل صبر زحمتکش اندیشهٔ بیداد مباد بیدل دهلوی