بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹۴: عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ عالم همه افسانهٔ ما دارد و ما هیچ زبر و بم وهم است چه گفتن چه شنیدن توفان صداییم در این ساز و صدا هیچ سرتاسر آفاق یک آغوش عدم داشت جز هیچ نگنجید دراین تنگ فضا هیچ زین کسوت عبرت که معمای حباب است آخرنگشودیم بجزبند قبا هیچ دی قطرهٔ من در طلب بحر جنون کرد گفتند بر این مایه برو پوچ و بیا هیچ ما را چه خیال است به آن جلوه رسیدن اوهستی و ما نیستی او جمله وما هیچ یارب به چه سرمایه کشم دامن نازش دستم که ندارد به صدا امید دعا هیچ چون صفر نه با نقطه ام ایماست نه با خط ناموس حساب عدمم در همه جا هیچ موهومی من چون دهنش نام ندارد گر ازتو بپرسند بگو نام خدا هیچ آبم ز خجالت چه غرور و چه تعین بیدل مطلب جز عرق از شخص حیا هیچ بیدل دهلوی