بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹۳: جان هیچ وجسد هیچ ونفس هیچ وبقا هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان هیچ وجسد هیچ ونفس هیچ وبقا هیچ ای هستی توننگ عدم تا به کجا هیچ دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر با این همه عبرت ندمید ازتو حیا هیچ مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ آیینهٔ امکان هوس آباد خیال ست تمثال جنون گر نکند زنگ و صفا هیچ زنهار حذرکن ز فسونکاری اقبال جز بستن دستت نگشاید ز حنا هیچ خلقی ست نمودار درین عرصهٔ موهوم مردی وزنی باخته چون خواجه سرا هیچ بر زلهٔ این مایده هرچند تنیدیم جز حرص نچیدیم چوکشکول گدا هیچ تا چند کند چارهٔ عریانی ما را گردون که ندارد به جز این کهنه درا هیچ منزل عدم و جاده نفس ما همه رهرو رنج عبثی می کشد این قافله با هیچ بیدل اگر این است سر و برگ کمالت تحقیق معانی غلط و فکر رسا هیچ بیدل دهلوی