بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸۸: عمریست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمری ست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج این بحر نهان کرد در آغوش گهر موج تحریک نفس آفت دلهای خموش است بر کشتی ما اره بود جنبش هر موج دانا ثمر حادثه را سهل نگیرد در دبدهٔ درباست همان تار نظر موج سرمایهٔ لاف من و ما گرد شکستی ست جز عجز ندارد پر پرواز دگر موج پپداست که در وصل هم آسودگیی نیست بیهوده به دریا نزند دست به سر موج بر باد فناگیر چه آفاق و چه اشیا گر محرم دریاا شده باشی منگر موج آگاه قدم میل حدوثش چه خیال است گر محرم دریا شده باشی منگر موج ما را تپش دل نرسانید به جایی پیداست که یک قطره زند تا چقدر موج تا بر سر خاکستر هستی ننشینم چون شمع نی ام ایمن از این اشک شرر موج مشکل که نفس با دل مایوس نلرزد دارد ز حباب آینه در پیش نظر موج بیدل دم اظهار حیاپیشه خموشی ست از خشک لبی چاره ندارد به گهر موج بیدل دهلوی