بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷۴: زهی هنگامهٔ امکان، جنونساز غریبانت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی هنگامهٔ امکان ، جنون ساز غریبانت زمین و آسمان یک چاک دامن تا گریبانت کتاب معرفت سطری ز درس فهم مجهولت دو عالم آگهی تعبیری از خواب پریشانت کدامین راه و کو منزل ، کجا می تازی ای غافل به فکر دشت و در مُردی و در جیب است میدانت به انداز تغافل تا به کی خواهی جنون کردن غبار انگیخت از عالم به پای خفته جولانت به پیش پا نمی بینی چه افسون است تحقیقت زبان خود نمی فهمی چه نیرنگ است عرفانت نه غیری خوانده افسونت نه لیلی کرده مجنونت همان شوق تو مفتونت همان چشم تو حیرانت پی تحقیق گردی می کنی از دور و بیتابی ندانم اینقدر بر خود که افشانده ست دامانت شهادت تا رموز غیب پر بی پرده بود اینجا اگر می گشتی آگاه از گشاد و بست مژگانت جهانی نقش بستی لیک ننمود ی به کس بیدل به این حیرت چه مکتوبی که نتوان خواند عنوانت بیدل دهلوی