بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۵۴: دل ماند بیحس و غمت افشانده بال رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ماند بی حس و غمت افشانده بال رفت این ناوک وفا همه جا پوست مال رفت خلقی ازین بساط به وهم گذشتگی بی نقش پا چو قافلهٔ ماه و سال رفت زین دشت گرد ناقهٔ دیگر نشد بلند هرمحملی که رفت به دوش خیال رفت زردوستان تهیهٔ راه عدم کنید قارون به زیر خاک پی جمع مال رفت ناایمنی نبرد زگوهر حصار موج سرها به زانوی عدم از زیر بال رفت گر شرم داری از هوس جاه شرم دار تا قطره شد گهر عرق انفعال رفت بی دستگاهی ، آفت آثار مرد نیست نارفتنی است خط اگر از خامه نال رفت موج گهر، چه واکشد از معنی محیط حرفی که داشتم به زبانهای لال رفت اشکم به دیده محمل انداز برق داشت گفتم نگاهی آب دهم بر شکال رفت تصویر تیره بختی من می کشید عشق از هند تا فرنگ ، قلم بر زگال رفت ای چینی اینقدر به طنین موی سر مکن فغفور در اعادهٔ ساز سفال رفت بیدل دلیل مقصد عزت تواضع است زبن جاده ماه نو به جهان کمال رفت بیدل دهلوی