بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۲۴: شب که جوش حسرتی زان نرگس خودکام داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که جوش حسرتی زان نرگس خودکام داشت چشمهٔ آیینه موج روغن بادام داشت یاد آن شوقی که از بیطاقتیهای جنون دل تپیدن نیز در راهت شمار گام داشت پختگی در پردهٔ رنگ خزا نی بوده است میوه هم در فکر سرسبزی خیالی خام داشت باد دامانت غبارم را پریشان کرد و رفت سرمه ای در گوشهٔ چشم عدم آرام داشت مصرع آه من از لعل تو پر بی بهره ماند باب تحسین گر نبود اهلیت دشنام داشت از سراغ رفتگان جز گفتگو آثار نیست شخص هستی در نگین بی نشانی نام داشت چشم وا کردیم و آگاه از فنای خود شدیم چون شرر آغاز ما آیینهٔ انجام داشت عالمی را صید الفت کرد رنگِ عجز من در شکست خویشتن مشت غبارم دام داشت عیشها کردیم تا بر باد رفت اجزای ما خانهٔ ما بعد ویرانی هوای بام داشت ناله را روزی که اوج اعتبار نشئه بود چون جرس بیدل به جای باده دل در جام داشت بیدل دهلوی