بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱۶: تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت طفل اشکی هم که می دیدم به دامن سنگ داشت عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم نغمهٔ عیش ابد این ساز بی آهنگ داشت با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس اشک در عرض روانی نیز عذر لنگ داشت ازگهر تهمت کش افسردن است اجزای بحر هرکه اینجا فال راحت زد مرا دلتنگ داشت پای در دامن شکستم شد ره و منزل یکی جرأت رفتار در هرگام صد فرسنگ داشت موج لطف از جوهر تیغ عتابش چیده ایم غنچهٔ چین جبینش ازتبسم رنگ داشت سعی هستی هیچ ما را برنیاورد از عدم آتش ما هرکجا زد شعله جا در سنگ داشت کاش هجران داد من می داد اگر وصلی نبود شمع تصویرم که از من سوختن هم ننگ داشت نیست جوش لاله وگل غیر افسون بهار هرقدر ما رنگ گرداندیم اونیرنگ داشت شمع را افروختن در داغ دل خواباند و رفت منت صیقل چه مقدار انفعال زنگ داشت نقش پرتو برنمی دارد جبین آفتاب غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت بیدل دهلوی