بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۷۱: چو صبحم دماغ میآشام نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو صبحم دماغ می آشام نیست نفس می کشم فرصت جام نیست دو دم زندگی مایهٔ جانکنی ست حق خود ادا می کنم وام نیست تبسم به حالم نظرکردن است در آن پسته جز مغز بادام نیست به هرجا برد شوق می رفته باش نفس قاصدانیم پیغام نیست جنون در دل از بی دماغی فسرد هواهاست در خانه و بام نیست غبار جسد عزمها داشته ست کر این جامه رفت از بر احرام نیست مپرسید از دل که ماکیستیم نشان می دهد آینه نام نیست دل از ربط فقر و غنا جمع دار شب وروز با یکدگررام نیست تلاش جهان چشم پوشیدن ست سحر نیزتا شام جز شام نیست دو بال است از بیضه تا آشیان کمین پرافشاندن آرام نیست چوزنجیرپیوند هم بگسلید تعلق فغان می کند دام نیست درآتش فکن بیدل این رخت وهم تو افسرده ای کارکس خام نیست بیدل دهلوی