بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۷: وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست درکلف آباد وهم درد محبت کراست مقتضی دود و گرد گریهٔ بی ماتمیست بی عرق شرم نیست از من و ما دم زدن درنفس ما چو صبح آینهٔ شبنمیست الفت دل رهزن است ورنه درین دشت و در پای طلب زآبله برپل آب کمیست محرم خود نیستی ورنه به رنگ هلال سر به فلک سودنت سوی گریبان خمیست زخم دلت گندمی ست در غم سودای نان پشت و شکم گر به هم سوده شود مرهمیست معنی مغشوش حرص تا شود آیینه ات درکف دست فسوس نیز خط توامیست هرچه دمید از نفس رفت به باد هوس رشتهٔ دیگر مبند نغمهٔ سازت رمیست طالب ویرانه ها غیر جنونت که کرد آنچه تو خواندی بهشت خانهٔ بی آدمیست نیست حضور دلت جز به حساب ادب از نفس آگاه باش شیشه گریها دمیست نشئهٔ عشق و هوس باز درتن جاکجاست گر همه خمیازه است ساغر عیش جمیست شعلهٔ درد غرور تاخته در هر دماغ خلق سراپا چو شمع یک علم و پرچمیست جست دل از پیر عقل باعث اخفای راز گفت در این انجمن دیدهٔ نامحرمیست شیخ و برهمن همان مست خیال خودند آگهی اینجا کراست بیدل ما عالمیست بیدل دهلوی