بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۵: بندگی با معرفت خاص حضور آدمیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بندگی با معرفت خاص حضور آدمی ست ورنه اینجاسجده ها چون سایه یکسر مبهمی ست با سجودت از ازل پیشانی ام را توأمی ست دوری اندیشیدنم زان آستان نامحرمی ست آه از آن دریا جدا گردیدم و نگداختم چون گهر غلتیدن اشکم ز درد بی نمی ست فرصتم تاکی ز بی آبی کشد رنج نفس ساز قلیانی که دارد مجلس پیری دمی ست داغ زیر پا وآتش بر سر و در دیده اشک شمع را در انجمن بودن چه جای خرمی ست حاصل اشغال محفل دوش پرسیدم ز شمع گفت : افزونی نفس می سوزد و قسمت کمی ست سوختن منت گذار چاره فرمایان مباد جز به مهتابم به هرجا می نشانی مرهمی ست با دو عالم آشنا ظلم است بی کس زیستن پیش ازین هستی غناها داشت اکنون مبرمی ست آتشی کوکز چراغ خامشم گیرد خبر خامسوز داغ دل را سوختن هم مرهمی ست جز به هم چیدن کسی را با تصرف کارنیست گندم انبار است هر سو لیک قحط آدمی ست خلق در موت و حیات از صوف و اطلس تاکفن هرچه پوشد زین سیاهی و سفیدی ماتمی ست تا ابدکوک است بیدل نغمهٔ ساز جهان اوج اقبال و حضیض فقر زیری و بمی ست بیدل دهلوی