بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۱: بیکدورت نیست هرجا محرمی یا غافلیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی کدورت نیست هرجا محرمی یا غافلی ست زندگانی هرچه باشد زحمت آب وگلی ست آنچه از نقش رم و آرام امکان دیده ای خاک کلفت مرده ای یاخون حسرت بسملی ست شوق حیرانم چه می خواهدکه در چشم ترم جنبش مژگان لب حسرت نوای سایلی ست لاله زار و شبنمستان محبت دیده ایم محو هر اشکی ، نگاهی ، زیر هر داغی دلی ست شعله کاران را به خاکستر قناعت کردن است هرکجاعشق است دهقان سوختن هم حاصلی ست چشم تا برهم زنم نقش سجودت بسته ام اشک بیتابم ، سراپایم جبین مایلی ست حسرت دل را علاج از نشئهٔ دیدار پرس خانهٔ آیینه قفلش آرزوی مشکلی ست مقصد آرام است ای کوشش مکن آزار ما بی دماغان طلب را جاده هم سر منزلی ست عقل را در ضبط مجنون آب می گردد نفس عشق می خنددکه اینجا رفتن ازخود محملی ست از هجوم جلوه آخر بر در حیرت زدیم حسن چون توفان کند آیینه گشتن ساحلی ست قدردان بحرگوهرخیز غواص است بس درد می داند که در هرقطرهٔ خونم دلی ست بیدل از اظهار مطلب خون استغنا مریز آبرو چون موج پیداکرد تیغ قاتلی ست بیدل دهلوی