بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷۴: بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست می زند پهلو به گردون هرکه بر دوشش سبوست هر دلی کز غم نگردد آب پیکانست و بس هرسری کز شور سودا نشئه نپذیردکدوست از شکست دل به جای نازکی خوابیده ایم بر سر آواز چینی سایهٔ دیوار موست برنمی آید به جز هیچ از معمای حباب لفظ ماگر واشکافی معنی حرف مگوست در دل هر ذره چون خورشید توفان کرده ایم هرکجا آیینه ای یابند با ما روبروست ماجرای عرض ما نشنیده می باید شنید گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست جیب هستی چون سحر غارتگر چاک است و بس رشتهٔ آمال ما بیهوده دربند رفوست بسکه در راهت عرقریز خجالت مرده ایم گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست چون نگین ازمعنی تحقیق خود آگه نی م اینقدردانم که نقش جبههٔ من نام اوست برق جوشیده ست هرجا گریه ای سرکرده ام باکمال خاکبازی طفل اشکم شعله خوست تا به خود جنبد نفس صد رنگ حسرت می کشم درکف اندیشه جسم ناتوانم کلک موست چون گهر عزت فروش سخت جانیها نی ام همچودریادرخورعرض گدازم آبروست فکر نازک گشت بیدل مانع آسایشم در بساط دیده اینجا دور باش خواب موست بیدل دهلوی